
هری پاتر و حفره اسرارآمیز (Harry Potter and the Chamber of Secrets)
نویسنده: جی. کی. رولینگ (J.K. Rowling)
ترجمه: ویدا اسلامیه
ناشر: کتابسرای تندیس
سال نشر: 1398 (چاپ 36)
قیمت: 50000 تومان
تعداد صفحات: 381 صفحه
شابک: 978-964-5757-04-3
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 7 نفر
امتیاز کتاب: (4.8 امتیاز با رای 5 نفر)
نویسنده: جی. کی. رولینگ (J.K. Rowling)
ترجمه: ویدا اسلامیه
ناشر: کتابسرای تندیس
سال نشر: 1398 (چاپ 36)
قیمت: 50000 تومان
تعداد صفحات: 381 صفحه
شابک: 978-964-5757-04-3
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 7 نفر
امتیاز کتاب: (4.8 امتیاز با رای 5 نفر)
"هری پاتر و حفره اسرارآمیز" دومین کتاب از مجموعه داستانهای هری پاتر است. داستان به ماجراهای دومین سال حضور هری در مدرسهی جادوگری هاگوارتز میپردازد. در این سال اتفاقات عجیب و غریب، مطابق معمول دنیای جادوگری، یکی بعد از دیگری به وقوع میپیوندند. اما ماجرا وقتی جدی میشود که کسی یا چیزی بچههای مدرسه را یکی یکی به سنگ تبدیل میکند!
داستان با این جملات آغاز میشود:
"اولینبار نبود که در خانهی شمارهی چهار پریوت درایو سر میز صبحانه دعوا راه میافتاد. آقای ورنون دورسلی در نخستین ساعات صبحگاهی با صدای هوهوی بلندی که از اتاق هری، خواهرزادهی همسرش میآمد بیدار شده بود و هنگام خوردن صبحانه با خشم و ناراحتی فریاد میزد:
- توی این هفته این سومین باره! اگه نمیتونی ساکتش کنی حق نداری این جا نگهش داری!
هری دوباره سعی کرد توضیح بدهد و گفت:
- اون خسته شده. آخه قبلا آزاد بوده و هر جا میخواسته پرواز میکرده. اگه میشد شبها آزادش کنم …
عمو ورنون که ذرهای از سفیدهی نیمرو از سبیلهای پرپشتش آویزان بود با عصبانیت گفت:
- دیگه چی! فکر کردی نمیدونم اگه آزادش کنی چی میشه؟
عمو ورنون و همسرش، پتونیا با چهرههای گرفته و ناراحت نگاهی رد و بدل کردند. هری سعی کرد دلیل قانعکنندهای بیاورد اما با شنیدن صدای آروغ بلند و ممتد دادلی، پسر خالهاش حرفش را خورد. دادلی گفت:
- بازم ژامبون میخوام.
خاله پتونیا به پسر درشت هیکلش نگاهی کرد و گفت:
- توی ماهیتابه هست، عزیز دلم. تا فرصت داریم باید حسابی بهت برسیم. شنیدهم توی مدرسه درست و حسابی به بچهها غذا نمیدن ..."
"اولینبار نبود که در خانهی شمارهی چهار پریوت درایو سر میز صبحانه دعوا راه میافتاد. آقای ورنون دورسلی در نخستین ساعات صبحگاهی با صدای هوهوی بلندی که از اتاق هری، خواهرزادهی همسرش میآمد بیدار شده بود و هنگام خوردن صبحانه با خشم و ناراحتی فریاد میزد:
- توی این هفته این سومین باره! اگه نمیتونی ساکتش کنی حق نداری این جا نگهش داری!
هری دوباره سعی کرد توضیح بدهد و گفت:
- اون خسته شده. آخه قبلا آزاد بوده و هر جا میخواسته پرواز میکرده. اگه میشد شبها آزادش کنم …
عمو ورنون که ذرهای از سفیدهی نیمرو از سبیلهای پرپشتش آویزان بود با عصبانیت گفت:
- دیگه چی! فکر کردی نمیدونم اگه آزادش کنی چی میشه؟
عمو ورنون و همسرش، پتونیا با چهرههای گرفته و ناراحت نگاهی رد و بدل کردند. هری سعی کرد دلیل قانعکنندهای بیاورد اما با شنیدن صدای آروغ بلند و ممتد دادلی، پسر خالهاش حرفش را خورد. دادلی گفت:
- بازم ژامبون میخوام.
خاله پتونیا به پسر درشت هیکلش نگاهی کرد و گفت:
- توی ماهیتابه هست، عزیز دلم. تا فرصت داریم باید حسابی بهت برسیم. شنیدهم توی مدرسه درست و حسابی به بچهها غذا نمیدن ..."
اگر این کتاب را میخواهید به جمع اعضای جیرهکتاب بپیوندید ...
شما با پیوستن به جیرهکتاب میتوانید این کتاب را به عنوان یکی از جیرههای ماهانهتان دریافت کنید. اگر هم مایل به دریافت پیوسته کتاب در هر ماه نیستید، میتوانید مشترک "جیره به درخواست" جیرهکتاب بشوید تا تنها وقتی که خودتان کتابی را درخواست میکنید، آن را برایتان ارسال کنیم: